۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

کارکرد ذهنی نخبگان در جهان سوم


می رم یه جایی که اسمش هست فرزانگان 7 ! قرار است مدرسه ای باشد در خور نام سمپاد و شعبه هفتم دبیرستان فرزانگان شود. وقتی می خواستم جلسه اول وارد کلاس شوم نگران بودم که نکند قرار است با موجوداتی به ترسناکی خودمان رو به رو شوم. کسانی که وقتی معلم جدید می بینند بخواهند سوال پیچش کنند ، سوال قرار نیست سخت باشد سوال قرار است بی ادبانه باشد و یا  آزار دهنده ...می ترسیدم از موجودی مثل خودم که کسی جز خودش را در 15 سالگی قبول نمی کند و قصد دارد عصیان کند در برابر هرقدرتی و کارهای عجیب کند. آفتابه روی طاقچه کلاس بگذارد ، بین حرف های معلم صلوات بفرستد ، پایش را روی میز بگذارد ، با بغل دستیش بلند بلند بخندد و روی زمین پخش شود. بین حرفهای معلم بپرد و سوال بپرسد و...
وقتی وارد شدم همه بلند شدند ، بلند سلام کردند و اجازه گرفتند که بشینند ! کلاس بدون خواسته من ساکت شد ! شروع کردم به حرف زدن که گوشه کلاس دو نفر آرام شروع به پچ پچ کردند ولی در لحظه کسی از یک سوی دیگه گفت  ما "می خوایم گوش کنید اگه می خواین حرف بزنید برید بیرون"  این موجودات شگفت انگیز وقتی حرف می زدم مستقیم توی چشم من نگاه می کردند و وقتی گفتم سوالی نیست چندتا سوال پرسیدند و تمام !بلند شدند و رفتند. هیچ نیازی نبود تلاشی به ایجاد نظم ، چیزی که با آن بیگانه هستم بکنم.
چطور ممکن شد چنین چیزی؟ وقتی من در ترم 7 هنوز توی دانشگاه مزه پرانی دوستان یخ ورودی 88 رو می بینم و پیچیدن تو پای استاد و شاید بهتر بگم توهین به شخص استاد وقتی جلسه اول زمزمه های بچه ها مبنی بر "طرف اسکوله" کل کلاس رو پر کرده بود ...
به این ترتیب نتیجه می گیریم که بچه های سمپادی و یا آنانی که از یک  فیلتر سخت  رد شدند خودشان را چنان بزرگ می پندارند که گویی نمی توانند بپذیرند که از هرکسی می توان چیزی آموخت. این افراد اصولا خودپسند ، خودخواه و بی توجه به عرف ، جامعه و دیگران هستند و خیلی درباره کارهایشان فکر نمی کنند و علاوه بر این مسئولیت پذیر نیستند. در ضمن باید توجه کرد که جهان سوم جاییست که در آن نخبگان مَن مَدار می گردند و این من لجن است و باید شسته شود با مواد پاک کننده تولید داخل.
این بود انشا من راجع به بد بودن نخبه ها

هیچ نظری موجود نیست: