۱۳۸۶ آذر ۱۱, یکشنبه

پارادوکس زندگی من!

حس می کنم از انسانیت دور تر میشم! خیلی سخت هستش که دور شدن خودتو از انسانیت ببینی و ندونی چرا داره این اتفاق می افته! ندونی که چرا انقدر آدما برات بی اهمیت شدند؟ و چرا داری تبدیل به همون آدمایی می شی که بی تفاوتیشون همیشه حالت رو به هم می زد!

خیلی برات سخت هستش که یادت بیاد که تو آدمی بودی که در پی دوستی با هر کسی کلی زحمت می کشیدی و هر کاری می کردی که رابطه ها رو حفظ کنی! دوست داشتی که جوری برخورد بکنی که دیگران تورو دوست داشته باشند ! خیلی سخت هستش که یادت بیاد که قبلنا تو به خاطر چی با آدم ها دوست می شدی!

خیلی سخت هستش که یادت بیاد که روابط تو و دوستات چقدر نزدیک بود و چقدر تو از اونا حمایت می کردی و چقدر توی ناراحتیاشون باهاشون بود! من چی می بینم؟

این واقعا منم؟ من با خودم چه کار کردم؟ چی من رو این جوری کرد؟

مشکل من چیه؟ برام خنده داره که قبلنا با چه جون کندنی با آدم ها ارتباط برقرار می کردم! و واسم خنده داره که الان چقدر راحت با آدمها دوست می شم و واسم تکان دهنده هستش که چقدر راحت اونا رو کنار می گذارم! چقدر راحت اونارو ناراحت می کنم!

کم کم دارم به چیزی نزدیک می شم که روزی ازش متنفر بودم! و متاسفانه چیزی من رو آزار نمی ده! دور شدن من از ارزش هام منو اذیت نمی کنه چون انگار چیزی به من می گه که اینا ارزش هات نبوده اینا فقط یک سری حرف قشنگ به درد نخور بوده که حفظ کردی! این چیز به من می گه اون جوری باشم که دلم می خواد و من چه راحت به اون چیز گوش می دم و اطاعتش می کنم! چه ساده اسم به درد نخور و بی خود رو روی عقایدم گذاشتم....

روزی آرزو داشتم که آدم های زیادی رو دور خودم داشته باشم چون از تنهایی می ترسیدم اما الان می بینم بدون خواسته ی خودم آدم های زیادی رو دورم جمع کردم و ازشون فرار می کنم! بعضی از اونا بهترین هایی هستند که دیدم ولی من خیلی راحت از جلوشون می گذرم! به زور بهشون لبخند می زنم و وانمود می کنم که از بودن با اونها خوشحالم! و یک روز بدون این که حتی خودم بفهمم یک نقشه برای تموم شدن ارتباطم باهاشون می کشم ! زمانی که ناراحتیشونو می بینم باز یک چیزی به من میگه که ببین تو چقدر قدرت مند هستی! تو می تونی هر چیزی رو بسازی و هر وقت خسته شده خراب کنی! و این چنین من بدون هیچ ناراحتی آرام آرام انسانیت رو ترک می کنم...!!!

-----------------------------------------

احتمالا حالتون ازم بد میشه!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

چون که این دیگه اسمش دوستی نشد!!
چون تو به خودت اجازه می دی که یک رابطه ای رو که برای 2 نفر هستش رو فقط به خاطر یک طرفش تموم کنه! چون به این می گند ظلم! به این می گند بی شعوری!

ناشناس گفت...

salam
ey kash addresse bloge mano dashti o poste chand hafte piush (aban) ro mikhoondi ta bebini man ham moshkeli shbihe male to faghat az noe had taresh dashteam!
zaman dorostesh mikone va ziad sakht nagir. be nazare man in aghaze ye taghire hadaf o faramooshie. hadaghal in chizi bood ke man tajrobe kardam. zood migzare. negaran nabash.(dar zemn khodet midooni chera adresse blogamo nadari ;))

ناشناس گفت...

dar doosti, ejbar voojood nadarad