۱۳۸۶ شهریور ۱۴, چهارشنبه

اتفاق

آناکارنینا زمانی که ورونسکی رو توی راه آهن دید شاهد زیر چرخ قطار رفتن یک کارگر و بود و در آخر داستان هم خودش به همین شکل خود کشی کرد.
ترزا ی بارهستی توما رو در بار زمانی ملاقات کرد که آهنگ مورد علاقه اش یعنی موسیقی بتهون از رادیو پخش می شد و شماره اتاق توما هم مثل شماره اتاق زمان کودکی اش در هتل 6 بود! و در ساعت 6 بعداز ظهر یک دیگر را ملاقات کردند. و زمانی که توما به دنبال او به پراگ برگشت بعد از زنگ ساعت 6 کلیسا وارد خانه شد.
در ابله داستایوفسکی رمان با تصادف بزرگی شروع می شود! «ساعت تقریبا نه صبح است» و فقط بر حسب تصادف سه شخصیتی که یکدیگر رو اصلا ندیده بودند در یک کوپه با یکدیگر برخورد می کنند.
بوف کور صادق هدایت با یک اتفاق عجیب شروع می شود : عموی شخصیت داستان که برادرزاده اش اصلا او را نمیشناسد به دیدنش می آید و برادرزاده برای پذیرایی از عمو تصمیم می گیرد تنها دارایی اش یعنی یک خمره شراب بیارد که از درزی که روی دیورا هست یک دشت و یک دختر اثیری را می بیند و به او دل می بندد و بطور خیلی شگفت انگیز فقط به او فکر می کند!
در داستان آینه شکسته تقریبا این اتفاق می افتد. ادوت آینه اش می شکند و از اون شب حس می کند روابطش با جمشید سرد شده و جمشید هم تصمیم می گیرد که به لندن برود و ادوت می خواهد اتفاقی بودن شکستن آینه را تکمیل کند! ادوت خودکشی می کند و خودش رو به امواج دریا می سپارد...

اتفاقی بودن یعنی چی؟ یعنی دو یا چند چیزغیر متقارن در یک زمان با هم صورت بگیرند!
شاید شما ابله را نپسندید به دلیل اتفاقات زیادش ولی نمی تونید انکار کنید از خوندنش لذت نمی برید! اما کم کم منطق شما بهتون میگه چقدر امکان داره که دو نفر با هم به شما ابراز علاقه کنند و بهتون یک دسته صدهزار روبلی بدهند؟!!!!
اما باز هم از زیبایی دراماتیک این واقعا لذت می برید! چرا؟ چون شما یک موسیقی دان هستید! زندگی شما مثل نت هست و شما دوست دارید بهترین آهنگ رو براش بسازید! موسیقی حتی از شعر غنایی هم غنایی تر هست!!

هیچ وقت یادم نمیره که از یک سری اتفاقات خواستیم احساس امیدواری بکنیم و به این اتفاقات یا به قول خودمون نشانه ها اعتماد کنیم!
یعنی زمانی که اتفاقی روزی که باید TDP می فرستادیم مصادف بود با اعلام نتیجه ی Qualify شدن تیم در سال گذشته. یا اول شدنمون در ایران اپن زمانی که کدمون روز اول بد جواب داده بود!اما ما هممون توی خیالمون به این فکر کردیم که آینده ی خوبی در انتظار داریم!

حالا شما خودتون رو جای ترزا بگذارید. دختر زیبایی که در یک کافه کار می کنه.ا ز برهنگی متنفر هستش و از این که با دیگران یکی باشه هم احساس تنفر می کنه. دختری هستش که بیشتر از سنش کتاب خونده و درک بهتری راجع به زنگی داره اما مادرش و زندگی سختش اونو مجبور به کار در جایی کرده که محل وجود آدم های مست هست.
اما یک روز مردی رو می بینه که با یک کتاب وارد کافه میشه. غریبه هستش و این باعث میشه بهش احترام بگذاره و کتابی که در دست داره یک نوع ورودی به دنیای ترزا هستش! شخصیت مرد برای ترزا بزرگ تر میشه! و زمانی که می خواد برای مرد نوشیدنی بیاره موسیقی مورد علاقه اش از رادیو پخش میشه... و ترزا حس می کنه که اون همون کسی هست که دوستش داشته! خیلی زود بهش دل می بنده و نمی خواد ترکش کنه! اون یک نوع مجوز عبور هست براش...

واقعا خیلی از ما این جوری عاشق می شیم! به خاطر این که انقدر زیبایی های دراماتیکو دوست داریم! ما از خوندن داستان سیندرلا دختر فقیری که همسر شاهزاده میشه لذت می بریم! اما یک زمانی نمی بینیم...
خیلی از اتفاقات هستند و می تونند سرگرم کننده باشند اما ما اصلا به اونها توجه نمی کنیم و این باعث میشه که از تکراری بودن زندگیمون شکایت کنیم! از یک نواخت نفس کشیدن خسته بشیم! دوست داشته باشیم متفاوت باشیم. متفاوت بودن اصلا سخت نیست! کافیه سعی کنیم بیشتر از اون چیزی که می بینی رو توی یک پدیده ببینی! پس همیشه چیزی هست که بتونه باعث خوشحالی و یا شگفتی ما بشه!

و چیزی که در این لحظه منو جذب خودش کرد یک اتفاق دیگه هستش : یک سال پیش در چنین ساعتی داشتم افکارم رو روی کاغذ میوردم...
من فردی نیستم که اعتقاد داشتم چون الان در زمانی اینو نوشتم که پارسال نوشتم برام یک معجزه پیش میاد! نه من این حرفو می زنم چون مجذوب زیبایی این اتفاق شدم.!

۴ نظر:

ناشناس گفت...

poste jalebi bood faghat fontesho avaz kon. nakhanast!
ye teke haii az postet mano yade "raze fale varagh" andakht.oonam ye jahaii sare ye bahse falsafi hamin bahs ro mikonan. shayad hata beshe goft bakhshe ziadi az dastan hole hamin dastan migzare.
kheili jaleb bood

ناشناس گفت...

kheyli tasavore jaleb & ghashangi hast.
kheyli mavaghe havades mitoonan neshane bashan... albate khob kheyli nabayad zehnemoon mashghool konan! mesle ettefaghi ke parsal bara man oftad. gahi aslan oon chizi ke fekr mikoni nist, yani dar vaghe dar morede digaran bayad ehtiat kard.. shayad oon tor ke fekr mikoni nabashand.(khodetam eshare karD) amma man motaghedam kheyli mavaghe khoda in ettefaghat ro dorost mikone ta yek payami be ma bede...

Unknown گفت...

خیلی با حالی چطور یادت میاد سال پیش به چی فکر می کردی؟
راستی آپ کردم

ADayDreamer گفت...

یه خواهشی دارم!
لطفا اسمتونو بنویسید!
من خیلی فضولم(کنجکاوم!) میترکم از فضولی!