۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

بترکد چشم حسود !

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

من یک دخترم !

همه چیز از لحظه ی تولد شروع می شود...یک لباس صورتی یا گلدار یا چیزهایی که به آن «دخترانه» گفته می شود تنت می کنند،عروسک دستت می دهند،به تو خاله بازی یاد میدهند....وقتی ماشین بازی کردن را دوست داری می گویند :مگه تو پسری؟! از تو می خواهند زار زار گریه کنی اما اگر پسر هم سن تو گریه کند می گویند:مرد که گریه نمی کنه!10-11 ساله که می شوی کم کم تو را از پسر های هم سنت جدا می کنند(گاهی ناگهان!)...توی یک جعبه به اسم دبیرستان و راهنمایی می روی جوری به تو روابط اجتماعی یاد داده می شود که انگار هیچ جنس مخالفی وجود ندارد و کمی بعد تر می فهمی باید ازدواج کنی که دینت را کامل کنی و بعد تر می فهمی باید بچه دار بشوی،بچه بزرگ کنی و تنها وظیفه ات این است....کلی می گویند که خانه داری و مادر بودن خیلی وظیفه سنگینی است و خیلی مهم است که به خوبی انجام شود!می گویند جامعه ی آینده در دست دستان شما مادران فرداست !! به تو می گویند که کل معضلات این اجتماع و فساد و این حرف ها به خاطر این است که موهایت را نمی پوشانی!به نامحرم نگاه می کنی!می گویند چه باید بپوشی!وقتی لباس می خری انگار باید چندین بار از فیلتر مادر پدر رد شوند...بعد ها همسرت این فیلتر را ایجاد می کند!سرپرست تو هم پدرت است و جز دارایی های او محسوب می شوی بعد ز این تو را معامله می کنند...می گویند که ناموس پرستند...و تو به این فکر می کنی که تو آبرو یک مرد هستی!پس نباید کار زشتی بکنی!!انگار مایه ی شرمی!

مثل این که کسی از تو نمی پرسد که تو چی دوست داری؟!اگر هم بپرسد نمی توانی راحت بگویی چه می خواهی!باید جوابی در محدوده جامعه و خانواده ات بدهی!

انگار واژه ی دختر تعریفی خاص دارد که تو باید خود را با آن تعریف تطبیق دهی....انگار تو در بند عرف ها و سنت ها هستی!انگار هیچ اختیاری نداری...

متین،آروم،زیبا،ناز،صورتی!!

کم کم گفتن:من رفتارم مثل پسراست! توی دختر ها بسیار مد می شود....«من هیچیم به دخترا نرفته!»

داشتم به این فکر می کردم که بین دخترا ادعای این را کردن که مثل پسر هایم نوعی متفاوت بودن و روشن فکری محسوب می شود!!!اما چه کسی گفته یک دختر این است که جامعه می خواهد؟!چه کسی دختر بودن را تعریف کرده؟! گاهی فکر می کنم این تعریف دستاورد آقایان است...

اما ....من دخترم!من هیچ ناز و اطواری توی کارهایم ندارم!من هیچ وقت به قیابه ام توجه نمی کنم،همه ی عروسک هایم را در بچگی نابود کردم!چون از عروسک بازی خوشم نمی آمد،از خرید کردن خوشم نمی آید،ترجیح می دهم کار کنم و دستم در جیب خودم باشد!،به حجاب اعتقادی ندارم(داشتم اما دیگر ندارم!)،در دانشگاه مسخره بازی در می آورم!قهقهه می زنم!روی چمن ها یا روی زمین می شینم برایم مهم نیست چه اتفاقی برای لباس هایم می افتد...برایم مهم نیست که تو می گویی چقدر جلفی!س

من نمی گویم متین بودن،عفیف بودن(!)،ناز داشتن!؛به سروضع رسیدن بد است تنها می گویم باید حق انتخابی وجود داشته باشد.باید انسان ها آزاد باشند و انقدر در قید سنت ها و عرف های بی مورد نباشند.می گویم قبل از این که ما دختر یا پسر (زن یا مرد)باشیم انسانیم!

چون این جوری بودنم را دوست دارم...چون فقط یک بار حق دارم که زندگی کنم!