۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

تمامش کن ! جان من!

حالمان را بهم نزن لطفا ! نزن ! نکن ! اه! اه!

۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

تهوع 2

هیچ وقت نتونستم روانشناسی رو جدی بگیرم یا علمی حسابش کنم،گرچه انگار منم برای علم ، بیشتر یک دید معقول گرا قائلم و خلاصه روانشناسی هم جز اراجیف می دانمِ! رو اعصابم هستن خلاصه اینا با حلقه روانشناسیشون!واقعا دگم شدم!

تهوع

از خودم بی زارم ، بی زار! اه !

چه باید کرد با تو،ای پادشه خوبان؟

این عشق های زنجیری حالم را بهم می زند،من تو را دوست دارم، تو خودت را،نه ببخشید! تو هدفت را! هدف؟! حالا بگذریم ، اصل این است که تو جهان منهای من را دوست داری،دیگری مرا دوست می دارد و ای امان!امان! دردیست! من هییییچچچچ حسی ندارم! هیچ! و فقط غصه می خورم…اینجا حس می کنم خیلی خوشبختم!چرا که تو حداقل از من متنفری و بالاخره حسی داری! ولی من دیگری را هیچچ…. بیخیال ! کلا این حرف مبتذل هست ، اصولا حرف هایم مبتذل هستند….

خوب است که هیچ وقت نمی خوانی، و چون تنها آدم مهم من هستی، راحت توی وبلاگم این اراجیفو می ذارم،ترسی ندارم از خواندن بقیه ، یا حتی آن دیگران، این ابتذال را می دانند قطعا… تا تو نخوانی و ندانی این ابتذال را من راحتم…چرا که تا بخوانی سریع! باید قضاوت کنی! لعنت!

می دانم من یک آشغالم ، تا کنون با 5 استدلال به این نتیجه رسیدی که من آشغالم … منم کم کم باور می کنم.یعنی باور کردم

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

ایکس باز می گردد

فکر کردم ایکس محو و نابود شده باشد،خیلی وقت بود که نبود،در عرض دو سال کم کم محو شد و شاید مردنش را دیدم…اما …

مهر ماه بود،دوست داشتم کار جدیدی شروع کنم ، امید ، نمی دانم یک چیزی شبیه اش به من تزریق شد،ایده آل هایی دوباره پدیدار شدند که رنگ باخته بودند… و به قولی a new day has come عجیب بود…و ایکس…دوباره جان گرفت…این بار در در مقام آن که مدام در پی ایراد باشد…نه ! نه ! ایکس بازگشت، خیلی پیروزمندانه و حتی از در صلح.ایکس دوباره گفت از خواسته ها ، من نرم تر بودم و منطقی تر بودم اما کم کم … y بیدار شد. او سر آشتی داشت اما …به نظر همه چیز خوب آمد ولی دوباره …قصه قدیمی تکرار شد ! آره ایکس و Y هیچ وقت سر سازش ندارند! دیوانه هم هستند اما قادر به تحمل هم نیستند،این خیلی تلخه اما خوب …

و باز دو تکه شدم! ایکس وجودم ، Y غالب وجودم را له می کند و Yهم در پی تکه تکه کردن ایکس است ، این عشقش به ایکس هست که دوست دارد مدام یادش باشد و شاید او را تخریب کند،و این نفرت ایکس است که …

این duality و جنگ داخلی کشنده است… اما تازه شروع شده !