۱۳۹۴ فروردین ۲۹, شنبه

پیری

یک صحنه هم موهایش شروع کرده بودند به ریختن و پوستش چروک پیدا کرده بود. با لاقیدی نگاهش کردم. ذره ای چیزی در من تغییر نکرد. به خودم گفتم پیر که باید بشود چه فرقی دارد چه طوری؟ بدون اندکی نگرانی گفتم من کسی هستم که نمی گذارم اتفاقی برایش بیفتد و قرار است همیشه همراهش باشد.

هیچ نظری موجود نیست: