۱۳۸۶ اسفند ۱۸, شنبه

اندر احوالات ایکس!

توی این مدت ایکس خیلی سرش شلوغه! تقریبا آرامشی نداره. تو خونه مدام از این سمت به سمت دیگه رژه می ره! هیجان خاصی تو چشاش هست که من هرچقدر که بیشتر سعی می کنم دقیق شم کمتر می فهمم که دقیقا چشه! تقریبا کم حرف شده و نظریات و ایده های قصارشو کمتر می گه! به دور و برش که نگاه می کنی هزار تا کتاب نیمه باز می بینی انگار که می خواد به طور موازی(!!) چند تا مبحث جدااز هم رو بخونه و من ازش در مورد موفقیتش چیزی نپرسیدم! شرکتی که توش به طور نیمه وقت کار می کنه اعصابشو داغون می کنه چون از کارای یک نواخت و یک مدل خسته میشه. وقتی میاد خونه اول از همه می خوابه و پس از 4 ساعت با خوردن چیزی که بهش شام میگه میره سراغ کاراش ... کاراش؟! معلوم نیست دقیقا می خواد چه کار کنه دورش چندین کتاب دیتا استراکچر می بینی بقل کتاب های دیتا استراکچر یک لب تاپ هست اما استفادش بر خلاف تصورت این نیست که باهاش کار کنه و برنامه بنویسه بلکه ولومشو زیاد کرده و آهنگ گوش می کنه! سلیقش تو آهنگ گوش کردن خیلی خاصه! هر چیزی گوش نمی ده ولی من زیاد با سلیقش موافق نیستم! مدت زیادی هستش که تو فکره... از جاش بلند میشه و شروع به قدم زدن می کنه ...بازم می شینه! کاملا مشخصه که حواسش به یک چیز دیگه معطوفه!به ساعت ناگاه می کنه 2 و 5 دقیقه! خیلی جدی به من نگاه می کنه و میگه : «تو خسته نشدی؟ خوابت نمیاد؟!» تقریبا می تونم حدس بزنم که از این که دارم بر بر نگاش می کنم حالش بد میشه!! منم با خیال راحت می گم:«نه چطور؟»

سعی می کنه وانمود کنه که همین جوری این سوال رو پرسیده!!!

هیچ نظری موجود نیست: