۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

خدایا کم آوردم لطفا درستش کن!

من هیچ وقت نتوانستم به کسی یا چیزی حسودی کنم.چرا؟چون همیشه می گفتم اگر شخصی موقعیتی را دارد که من ندارم و یا در آرزوی آن هستم دلیلی دارد.شاید بیشتر از من تلاش کرده و یا از من باهوش تر یا زرنگ تر است.به زیبایی حسادت نمی کنم همین طور به جنسیت!چون دست ما نبوده که زیبا باشیم یا نباشیم و یا این که مرد باشیم یا زن باشیم.پس این ها برتری نخواهند بود از دیدگاه من.اعتقاد دارم که رفتارهای ما می توانند چهره ما را زشت یا زیبا کنند...
اما این بخش کار مرا آزار می دهد که یاد گرفتم با کوچکترین چیزی خود را محکوم کنم و از عملکردم انتقاد کنم.انگار چیزی درونم هست که به شدت به دنبال مطلوب هایی است که به طرز عجیبی بالا هستند!
این روزها شدیدا خودم را محکوم می کنم.
اتفاقاتی که برایم افتادند به طرز تکان دهنده ای چیزی به نام فاجعه را ساختند.چیزی که کنترلش برایم سخت شد و سپس از کنترل خارج شد!!نمی دانم اگر فرد دیگری جای من بود چقدر در کنترل شرایط موفق می شد و می توانست به خوبی این طوفان را پشت سر بگذارد.اما می دانم امتحان بسیار سختی را رد کردم.(رد شده؟!)اما به طور خیلی ناراحت کننده همه تلاش های من برای درست کردن و کنار آمدن با مشکلات باعث خراب تر کردن مسئله و پیچیده تر شدن آن شد...!حالا با قبول این که تا جایی که توانستم تلاشم را کردم فقط می توانم دعا کنم که شرایط اول از همه بدتر نشود و اگر امکانش هست درست شود!!!!!

۱ نظر:

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.