۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

chemistry

کمیستری شاید خیلی فرنگی باشه اما متاسفانه اسم دم دست فارسی ای نداشتم و یا شاید انقدر سریال می بینم که کمیستری برام دم دست تر شده چون بسیار پراستفاده تر است. چرا راجع به کمیستری می خواهم بنویسم؟ چون چیز بسیار عجیب غریبی بوده در زندگی من. وقتی که یک نفر را می بینی و حس مثبتی داری. زمانی که بدون این که خیلی حرف بزند با چند جمله جذبش می شوی. البته وقتی برای بار اول باشد توجیه می توان کرد که جنسی و توهمی است این حس و به مرور زمان بر طرف می شود. اما کمیستری لااقل فهمی که ازش می کنم این است که یا هست یا نیست. کمیستری اکتسابی نیست که با رفتار خوب طرفین یا وقت گذراندن ها ایجاد شود و اگر باشد تا مدت زمان خوبی است تا حد بسیار زیادی مستقل از دعواها و کارهای غیرقابل تحمل طرفین. کمیستری می تواند بین کسانی باشد که هیچ ربطی به هم ندارند. شاید اگر رهایشان کنی بعد از مدتی بدترین دعواها را بکنند اما باز هم ادامه می دهند ، انگار ذهنشان حافظه دار نیست. انگار چیزی که در ذهن می ماند همان بخش است همان جذابیت ها . شاید بخش های منفی هم وجود دارند اما جلوی جذابیت ها رنگ می بازند و درنهایت باید با خودشان بجنگند که دوباره چیزی را که تمام می شود را شروع نکنند. قطعا اگر دستگاهی وجود داشت که می توانست خاطره آدم ها از یکدیگر را پاک کند کمیستری باعث می شد آدم ها چندین بار به دام هم بیفتند...
در هر حال کمیستری برای من از عجیب ترین حس هاست. سخت می شود کسی را پیدا کرد که چنین چیزی را بینمان ببینم. و هروقت پیدا شود ... خب همه می دانیم چه می شود. به هر حال من ، رابطه بینمان را در این دسته تقسیم بندی کرده ام. توجیهی برای این که چرا نتوانستیم به طور کامل حذفش کنیم. اگرچه تا حد خوبی نابودش کردیم. اما فکر می کنم اگر نیروی بود که این کمیستری را از همان اول نابود می کرد خیلی زود همه چیز تمام می شد.


هیچ نظری موجود نیست: