۱۳۹۴ خرداد ۱, جمعه

در باب جوگیری

پارسال عقد دوستم رفتم و در مراسم متوجه شدم دو تا از دوستای دبیرستان ازدواج کردن و دوتای دیگر هم در شرفش هستند. به سین که گفتم چندان گرم برخورد نکرد. سین متوجه شد که می خواهم ازدواج کنم. گفت چقدر جو گیر هستم و قرار نیست مثل دوستانم باشم. قبلتر یعنی تابستان 92 هم این بحث را داشتم. طرف بحثم گفت نگران روزی است که خودم را ببازم و بخواهم در جهت خلاف تغییراتم و خودم حرکت کنم. یادم هست که اطمینان دادم که نه قرار نیست من مثل دوستانم و اطرافیانم باشم.
سال 93 درواقع تلاشم مذبوحانه در جهت عادی بودن و مثل باقی "خوشبخت"و "خوشحال" جلوه کردن بود. خوشبختانه حنای خوشبختی برایم بی رنگ شد و حالا که دوستان در حال حرف از هزینه آینه شمعدان عروسی هستند، یا فرضا از دست پختها، گلها، بافتنی ها و... عکس می گذارند و پله های ترقی یک زن خوشبخت و با سلیقه و همراه همیشگی شوهر و بچه ها را بالا می روند دیگر حس بدی نمی کنم که چرا همراه نیستم؟ چرا ازدواج نکردم و نمی کنم و... قطعا حس می کنم مسیرم جداست، متفاوت و احتمالا سخت تر است.

هیچ نظری موجود نیست: