۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

تعارض خواسته ها

وای ، تی را یک معشوق می دید.تی ، وای را معلوم نبود چه می بیند. تی وای را تحسین می کند،دوست دارد،برایش عجیب است…عجیب؟من نگاه می کنم و بیشتر از تحسین تعجب مثبت تی را می بینم که باعث می شود وای کارهای عجیبتری را انجام دهد.دوران سبکی برای وای است.فرصت دارد هرچقدر می خواهد دیوانه بازی درارد و سرتاپا شور باشد.بخندد،قهقه بزند.بدون هیچ قضاوتی انتقادی و تنها تعریف و شاید سکوت.سکوت تی بد نیست.سکوتش وای را آزار نمی دهد.راحتش می کند.

یک زمانی وای دیگر عجیب نبود.هرچه بود دیگر برای تی عجیب نبود.آنجا رفتار تی عوض شد.آدم های دیگری برایش انگار مهم شدند و او برخلاف خواسته وای دور شد.

تی تصمیمی برای رفتن نگرفت فقط رفت تا چیزهای جالب تر و عجیب تری را ببیند.انگار دیگر نسبت به وای و چیزهای نا شناخته اش دیگر کنجکاو نبود.وای اصولا دختر نبود!وای تنها می توانست یک خواهر باشد.

وای تی را یک معشوقه می دید و تی وای را یک خواهر.تی برایش بدیهی بود که وای حضور هر کسی را در زندگیش می پذیرد و جای نگرانی نیست که وای از وجود معشوقه های آینده اش نگران شود و وای مدام نگران این بود که تی را همراه با معشوقه ای ببیند.

وای می فهمید.می دید.حس می کرد.تی را دوست داشت.از دوست داشتنش متنفر بود.کل قضیه آزارش می داد.حتی نمی خواست به تی ابراز کند دوست داشتنش را به هیچ حالتی.نوسان می کرد بین تنفر و علاقه.تی هنوز آدم خوبی بود اما وای از دوست داشتنش متنفر بود.

واقعیت اینجا بود که وای می دانست تی دیگر نمی فهمد چه می گوید،حسش را درک نمی کند،هیچ شباهتی به ایکس و آدم ایده آلش ندارد،گاهی حتی به تی می گفت خنگ.

البته تی هیچ وقت خنگ نبود و نیست.تی فقط نمی خواهد بفهمد.نمیخواهد فکر کند.تی نمی فهمید آن تکه از وای را که فلسفه می بافت،حرف های عجیب می زد،ایده آلیست بود،هیچ نمی فهمید از حرفهای وای تنها گوش می داد بعدتر لزومی به گوش دادنم نیافت.

وای رفتن تی را پذیرفت نخواست جلویش را بگیرد.آزارش می داد چیزی از او را کم می کرد.اما به تی انتخاب داد.

دیگر نمی توانم از تی بنویسم.تی چندان برایم مهم نیست،در کل داستان مهم است خیلی مهم اما برای من بی اهمیت است شاید برای وای مهم باشد و کل این ماجرا نوشتنش برای این باشد که چرا این طور شد.چطورش را شاید بعدتر خواننده بفهمد به هر حال تی از من متنفر است و مرا تحقیر می کند.آدم های کمی هستند که تی بتواند از آنها متنفر شود،یا بدش بیاید اما خب از من متنفر است.این مسئله خیلی ناراحت کننده نیست.تنفر پایدار نیست و تی هم چندان مهم.

هیچ نظری موجود نیست: