جایی که می نویسم از هر دری... زندگی را می نویسم.
وبلاگی که "زندگیست"
۱۳۹۳ آذر ۶, پنجشنبه
هیچ وقت فکر نمی کردم دیروز در حالی که داشتم گریه می کردم و کسی رو نداشتم که بهش زنگ بزنم و بگم فکر می کنم مامان بزرگم چیزیش شده و کمکم کنید؛ در فاصله 24 ساعتی اش با کسی صحبت کنم که آن لحظات فکر می کردم بهترین آدم است که زنگش بزنم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر