۱۴۰۳ شهریور ۷, چهارشنبه

پرنده خوشبختی تو بخشیده شدی

من تو را بابت نادیده گرفتن‌هایت می‌بخشم. من تو را به خاطر تمام اشتباهاتی که در حقم کردی می‌بخشم. من می‌دانم که برایت چیزی جز یک گزینه نبودم. من می‌دانم تو بدون این که ارزش من را بدانی مثل یک شی مصرفم کردی. من تو را بابت اینها خواهم بخشید چون می‌دانم این رفتارها زخم‌هایی بوده‌اند که از سایرین به تو به ارث رسیده‌اند. من حالا فهمیدم که روابط خانوادگی ناگوار چگونه می‌توانند روی روان ما تاثیر بگذارند و ما را از مسیری که استحقاق داریم طی کنیم دور کنند. من تو را یک هیولا نمی‌بینم. تو با تمام اشتباهاتی که در حقم مرتکب شدی شمعی در شبی تاریک بودی. تو به من مسیر را نشان دادی. من مثل یک پروانه به سوی تو پرواز کردم و سوختم. من این سوختن را گرامی می‌دارم. لازم بود بسوزم تا بفهمم مرزهایم کجاست. لازم بود بسوزم تا از مسیری که در آن هستم جدا شوم و فرد دیگری شوم. 

با این که هنوز آثار جراحت را روی قلبم احساس می‌کنم اگر به سمتم بیایی و تقاضای بخشش کنی تو را خواهم بخشید. تو را میبخشم چون هیچ کس کامل نیست. تو را می‌بخشم چون فکر می‌کنم روحمان به یکدیگر تعلق دارد. تو را می‌بخشم چون می‌دانم در کنار یکدیگر خوشبخت خواهیم شد. تو را می‌بخشم چون می‌دانم در کنار یکدیگر قصری در ابرها خواهیم ساخت. تو را می‌بخشم چون می‌دانم تو شاهزاده رویاهای من هستی. 

قبل از پاییز به سمت من پرواز کن. منتظرت هستم.


هیچ نظری موجود نیست: