۱۳۸۶ اردیبهشت ۸, شنبه

به دنبال آرامش

آرامش

چه واژه قشنگی !!!

امروز صد ها بار به دنبال آرامش گشتم... ولی اثرش رو هیچ جا ندیدم। دیگه خسته شدم! تا کی باید این فشار رو تحمل کنم و حرف بشنوم و تا کی باید تبدیل به اون چیزی شم که مامانم می خواد।
یادم هست وقتی که از یک نفر پرسیدم فلسفه زندگیت چیه خیلی راحت جواب داد کاری رو که دوست دارم انجام می دم! اون موقع روی این حرفش خیلی فکر کردم ولی نفهمیدم این کار باعث چی میشه جز راحتی و خودخواه بودن!
اما من الان فهمیدم که چیزی که دلم می خواد و بهم آرامش میده اینه که خودم باشم! اینه که کارایی که می کنم رو دوست داشته باشم و بهشون اعتقاد داشته باشم ولی الان به جای خودم یک دختری رو می بینم که همه کار می کنه که تاثیر دیگران روی اون هست! این دختر یک زمانی عاشق بسکتبال بود یکی از آرزو هاش این بود که توی تیم جوانان بازی کنه! اما الان حتی بسکتبال هم بازی نمی کنه چه برسه به تیم جوانان !! دلیل این که این دختر بسکتبال رو رها کرد رسیدن به یک آرامش نسبی بود!! خیلی خنده داره چون طبق تفاسیر بالا آدم از انجام کارایی که دوست داره لذت می بره ولی این جا مسئله کاملا فرق داشت چون مادر این دختر از این کار بدش میومد دختر هم برای رهایی از سرزنش های مادرش و یا دعواهایی که هر روز توی خونه می شد بسکتبال رو واسه همیشه کنار گذاشت... این یک پایانی ناراحت کننده بود ولی حداقل باعث می شد که کمتر توی خونه مورد هجوم انتقاد ها و دعوا ها باشد।
یک سال بعد این دختر به سراغ یک چیز دیگر می رود چیزی که خیلی دوستش دارد। درسته برنامه نویسی یکی از چیزایی که دوست داره اینه که بتونه تو تیم مدرسه باشه و بتونه جانشین خوبی واسه پارسالی ها بشه و تو مسابات روبوکاپ شرکت کنه। این کار رو خیلی دوست داشت و این کار هم بهش کلی رضایت می داد اما باز هم یک مشکل وجود داشت ، اونم این بود که مادرش این کار رو مثل بسکتبال دوست نداشت...
مادر مثل همه مادر های دیگه نگران اینده بچش بود اما این نگرانی اونو بیشتر اذیت می کرد و تحت فشار قرار می داد ! از خانه حالش بد می شد چون توی خونه بودن مصادف می شد با در کنار مادر بودن و کوچک کردن کاری که دخترک می کرد و ادم هایی که با انها کار می کرد! فشار تا حدی بود که دخترک عصبی می شد و می خواست ححرفی بزند و اگر چیزی از دهنش در می رفت برابر با توهین به مادرش! که اینم نشون می داد که دوستانش روش تاثیر گذاشتند و خرابش کردند! همیشه دوست داشت مدرسه باشه تا خونه! چون از خونه نفرت داشت। زمانی که باید کارهایی رو که ظرف چند ماه انجام داده بودند رو برای کمیته برگزاری مسابقات بفرستند ! در هر حال روزای ناراحت کننده تموم شد و با اعلام این که تیم Poseidon می تونه شرکت تو مسابقات شرکت کنه تموم شد
زمانی که poseidon توی Iran Open اول شد هیچ کس به بچه ها جایزه ای ندد! این واسه بچه ها مشکلی نبود اما واسه پدر مادر ها خیلی ناراحت کننده بود
و این خودش جرقه ای بود برای شروع شدن یک توفان دیگه! اما ماجرا زمانی قشنگ شد که گرو قصد داشت واسه ویزا گرفتن بره ترکیه! خیلی واسه همه سخت بود که پول سفر به ترکیه رو بدند! آموزش پرورش هنوز اجازه خروج رو نداده و حتی ممکن هست نده! که این خودش ناراحت کننده هست اما اگه قرار باشه مجوز خروج رو دیر بده تراژدی شروع میشه چون هزینه ثبت نام تیم رفتن به ترکیه و هتل و ویزا گرفتن و پول مسثولی که از مدرسه میاد همه بر عهده اعضای تیم است! بسی خنده داره!! شاید بهتر بگم گریه داره! بچه ها شب و روز بیدار موندند و کار کردند و در آخر هم باید همه این هزینه ها رو بدند به اضافه هزینه مسئول!! مدرسه هیچ وقت زیر بار این نرفت که هزینه مسئول رو بده و توفان بالاخره شروع شد!

مادر دخترک بالاخره به حرف اومد و گفت تو باعث شدی که سال من خراب بشه به خاطر کار های تو نتونستم هیچ جایی برم و انقدر واست خرج کردم و الانم باید کلی بهت پول بدم؟؟؟؟؟؟؟؟ باید هزینه افراد دیگه رو هم بدم؟ که چی ؟ که برید ترکیه و به یکی دوتاتون ویزا بدن؟؟
ویزا ندادن/ گرفتن معافیت های درسی از طرف مدرسه/نگرفتن هیچ جایزه ای/ عدم حمایت مدرسه/و صد اتفاق دیگر باعث کم شدن انگیزه می شد دخترک می خواست کار کند اما مگه می شد !! هر روز یک فیلم جدید پیش میومد که هرچه می گذشت به کنار گذاشتن روبوکاپ نزدیک تر می شد ! احساس می کرد قببلنا همچین تجربه ای رو داشته! رفتار های مادرش اونو به یاد داستان بسکتبال می نداخت. یادش میومد در اون موقع هم هیچ حامی ای نداشت و عشقش بود که سبب می شد بازی کند و حالاعشقش بود که باعث می شد کار کند . ولی یک چیزی بود که بهش می گفت کم کم باید از هم گروهی هایش برای همیشه جدا شود! این خیلی تلخ بود! حتی تلخ تر از نرفتن به آمریکا ! حس می کرد تیم امسال خیلی زود داره از هم پاشیده میشه! خیلی زود... نمی تونست باور کنه سال دیگه نمی تونه جز تیم باشه و باید به درس هاش برسه و واسه کنکور بخونه! کنکور!!!
یاد جمله بابای دوستش افتاد... خیلی وقت پیش وقتی که آناهیتا 7 سالش بود بهش گفت «چیزای خوب خیلی زود تموم می شند» و حالا گروه عزیزمون خیلی زود داره تموم میشه!!!! ما همه چیز داشتیم! اتحاد علاقه به کار و یک لیدر بسیار بسیار عالی! نه همه چیز نداشتیم!! ما هیچ وقت شانس و اقبال نداشتیم هیچ وقت...
ای کاش به جای چیزای خوب چیزای بد واسه من زود تموم می شدند ...

۶ نظر:

ناشناس گفت...

in masale bayad baes beshe bere soraghe hadafe badi.na inke kollan bekhad omid o shans o eghbalo faramoosh kone. vaziate mali khoonevadash ham mohemme khob! sakhte adam khodesho bezare jaye dokhtarak.ino ghabool mikonam.shayad man jaye un boodam alan gham zade shode boodam. vali uni ke bara khodesh hadaf dare zamin ta asemoon ba mani ke asemoon jolam fargh mikone. man nemitoonam darkesh konam!

ناشناس گفت...

Salam duste aziz , kheili az khoondanE matalebetoooon be vajd oomadan kheili khoshhal misham ba kasi ke in matalebo neveshte bishtar ashn a sham age toooooonestin behem mail bezanin...

ناشناس گفت...

ye zarbol masale chizni mige agar sakhre dar masire rood nabood hich gah rood avazi az khod sar nemidad moshkelateto ba didi negah kon ke mitoone baese mohkam shekl gereftane shakhsiyatet beshe
ye zarbolmasale afrighaii mige: har cheghadr shab toolani bashad belakhare sobh mishavad

ناشناس گفت...

oon kaC ke in moshkelo dare bayad az khoda tashakor kone babate tavanaiiyash chon intor ke too matn hast ham IQ fogholade balaii dare,ham too dars movafagh boode ,ham estedade varzeshiye khoobi dare,ehtemalan ghadesham boland bashe :D wow khoda cheghadr khoobio tavanaii be yeki dade injoor ke too matn hast taraf har reshteii rafte movafagh shode :-o man ke jash boodam khoshhalam boodam anahita joon kheili taki

ناشناس گفت...

hamishe arzeshe goli ke too biyaboon roshd mikone kheili bishtar az goliye ke too jangal roshd mikone. gole biyabooni ghavi taram hast kheili tako barzeshi gole biyabooniye man >:D< :D

ناشناس گفت...

یکی می گفت: بزرگترین مشکل فرهنگی جامعه ی ما، پدر و مادرها هستند.که اجازه نمیدن نسل جدید خودشون برای خودشون تصمیم بگیرن. شاید نمیخوان باور کنن شرایط تغییر می کنن، حتی گاهی ارزش ها همون ارزش ها هستن اما رنگ دیگه ای گرفتن.یا مخالفت آنها که گاهی رنگ تعصب میگیره.
در هر حال، باید مقاومت کرد، در راه شکوفایی فکر، استعداد... من جلوی هرچیزی که مانع رشد فرهنگی-عقلی من بشه، میگیرم حتی اگر اون، فرهنگ تثبیت شده ای در بین مردم باشه!
آرامش در نظر من وقتی حاصل میشه که کارهایی رو انجام بدی که "فکرت" به تو میگن.نباید فکرو تو محدودیت گذاشت،
در هر حال هنوزم وقت هست که تبدیل بشیم به چیزی که میخوایم، گاهی انسان ها فراموش می کنند که کاملا "یگانه اند" حتی راه رسیدن آنها به حقیقت با هم تفاوت دارد، هر کس راه خود را دارد، راهی که برای او ساخته شده.
It’s your choice
این یک انتخاب شخصیه. شاید وقتشه انتخاب کنی که "خودت" باشی.
من اگر بودم، انتخابش می کردم. برای خودم این کارو کردم.
حداقل خوبیش این هست که دو روز دیگه به خودت نمیگی: فلان استعدادم هرز رفت.
موضوع پول ناراحت کننده س. امیدوارم مشکل حل بشه، ولی حتی اگه نشد، فکر می کنم خیلی چیزهای بهتر به دست آوردی. چیزهایی که خیلی ارزش دارن. در مورد اون جمله، اعتقادی بهش ندارم. اگر چیز خوبی در نظر ما تموم بشه، در نظر من چیز خوب دیگه ای جاشو میگیره. همه ی اینا به باورهای ما بستگی دارد و بس!
خودت را آزاد بذار، و در خودت برو و ببین دقیقا چی میخوای، هدف "خودت" چیه، نه هدفی که جامعه تعیین می کنه، اگر در مسیر جامعه حرکت کنیم، تبدیل به رباتی میشیم که کاری که مردم میخواهند رو انجام میدهد!
انسان باید فکر کند، و اگر به خودش فکر نکند، میمیرد!