به من دروغ می گفتی.همیشه آرزو داشتم که یکی این حرفا رو بهم بزنه من باور کردم حرف هاتو من با اون چیزی که تظاهر می کردی می خندیدم من با اون شاد بودم ولی...تو هیچ وقت با من رو راست نبودی! همیشه مسائل رو الکی می پیچوندی! تو راحت حرفتو نمی زدی و تو برات ساده بود که دروغ بگی... پشت سر هم... دروغ دروغ و دروغ!
من فقط ازت می خواستم چیزای بدم رو بهم بگی همین .اما تو وجودشو شاید نداشتی که بهم بگی چقدر از من بدت میاد! چقدر سخته واست تحمل کردن من و حرفام چقدر برات بی معنیه.تو هیچ وقت نگفتی اینو و باور کن که فهمیدن این حرفا از روی کارهات و رفتارت منو بیشتر از هر چیز دیگه شکوند... لعنتی چرا هیچ وقت بهم نگفتی چقدر از من بدت میاد؟!
۴ نظر:
hi anahitta
this is hoda,can you remember
long years ago,... your teacher
sometimes I read your weblog,sometimes
just this,
and as always,you r really honest
care yourself,
time is yours
just this
هی هدا!!
خیلی خوشحالم که بلاگ منو می خونی کلا!
کمی این 3-4 ماهه داغون شدم! اما معتقدم که درست میشه...
آره زمان با منه!
من آدرس ایمیلتو و یا ای دی یا هر چیز دیگه ای رو ندارم! به دنبال کانال ارتباطی با شما هستیم خانم ;(
ina ba ki bud ana?
خودش می فهمه!!
ارسال یک نظر