نگاهی به انتخاب رشته دانشگاه سراسری من!
دقایقی بعد از کنکور در کنار دانشکده ادبیات:
بچه ها من 3000 هم نمی شم!
این جمله رو با حالت ناباورانه گفتم و فکر کردم که چقدر وحشتناک کنکور دادم! اما ناگهان افکار خوشایند و پلیدانه ای از ذهنم گذشت... "می تونم علوم پایه بخونم!!" و با حالت خیلی شیرینی فکر کردم مثلا "علوم کامپیوتر"یا "شیمی محض" بخوانم! شعف ویژه ای وجودم را فراگرفت!!! و فکر کردم شاید تقدیر این بوده که بالاخره من به معشوق ازلی و ابدی برسم!!
همان روز در راه بازگشت از خانه و گفتگو با پدر!
به نظرم تو باید شیمی بخونی... خیلی کاربردی تر از علوم کامپیوتر هست.
ساعتی بعد در گفتگو با مادر:
خوب یک سال دیگه کنکور می دی!!
در این لحظه اشک در چشمانم جمع شد.فکر کردن به یک سال دیگر تمام وجودم رو بهم ریخت!حس تهوع...کلافگی...زندانی بودن...
ساعت 2 بعدازظهر با صمیمی:
تو که با این چیزایی که میگی مطمئنم سه رقمی میشی... حالا به عمومیات بسته هست زیر 500 شدن.اما خوب کامپیوتر شریف نشد چه بهتر! تهران کامپیوترش بهتره!
نه من یا کامپیوتر شریف می خوام یا علوم پایه(!!!)
خوب مهندسی شیمی بخون!
نههههه!
یک هفته بعد:
من علوم پایه می خوام!!!
2هفته بعد:
مادرم: تو غلط می کنی علوم پایه بخونی!!بد شد سال دیگه بخون!
من از لج مامانم دارم شیمی آلی می خوانم و جزوه می نویسم واسه خودم.یک دفتر بزرگ خریدم که فقط توش شیمی آلی بنویسم!!
3هفته بعد:
پس از تحقیقات و پرس و جو و دانشگاه رفتن: یا کامپیوتر یا مهندسی شیمی...
دو روز بعد:
به مامانم هنوز نگفتم 3000 نمی شم!و چون خیلی بد حرف می زنه بهش می گم من دورو بر 500 میشم...
اعلام نتایج:
مادرم:من ااصلا ناراضی نیستم.با این رتبت هرچی می خوای قبول میشی!
پدر:از 3000 که خیلی بهتره! یک پنجمشه!
یک روز بعد:
من به این فکر می کنم که از بین کامپیوتر تهران یا امیر کبیر و مهندسی شیمی شریف کدام را برگزینم!
مادر:الان همه همکارام ناراحتند! می گند یکی که میتونه برق بخونه و امیرکبیر هم باشه چرا داره این کارو می کنه...؟!
پدر:این که فکر نداره مهندسی شیمی! پول داره توش!کامپیوتر چیه؟یه مشت بدبخت!
انتخاب رشته :
مادر:برق امیرکبیر رو بالا می زنی!
مامان من بدم میاد از امیرکبیر!!! برقم اونقدر دوس ندارم!
مادر:کی بهت گفته امیرکبیر بده؟کی این اراجیفو گفته؟ من که می دونم تو تحت تاثیر اون [...] !
من:آخه اون چه به این حرفا!!!
.....
پدر:مهندسی شیمی بزن و تموم کن این بحثو!
این آینده منه و من دوست ندارم که برق بخونم!
مامان:چون تو الان نمی فهمی 2 سال که بگذره می فهمی که چه اشتباهی کردی و ...
مامان:فکر می کنی من نمی فهمم که چرا می خوای شریف یا تهران بری؟!؟!؟!؟!
من:بابا چه ربطی داره؟!!؟!
اصلا می زنم الزهرا که خیالت راحت باشه!
مادر:تو عمران فنی رو میاری ها! اصلا حواسم نبود!بزن عمران! رشته پول ساز و با پرستیژی هست...!
من:من رو چه به عمران!اصلا هیچ ربطی بهم نداره!همون برق شرف داره !
مامان:خاک بر سرت که هنوز نمی فهمی این آینده ات هست! بهت گفتم تجربی بخون که نخوندی بهت 100 بار گفتم پزشکی خوبه گوش نکردی اومدی ریاضی حالا هم داری دستی دستی خودتو بدبخت می کنی!
کنکورتم که خراب کردی حالا می خوای انتخاب رشته هم این جوری کنی!!؟؟
من:بابا من فقط کامپیوتر یا شیمی می خوام!
مامان:شیمی هم اولش دوست نداشتی رفتی توش که المپیادی باشی!
بله باز هم جر و بحث و دعوا!
روز موعود برای انتخاب رشته:
مامان :گند زدی به کنکورت!
برقا رو بالا بزن!
کامپیوتر به درد نمی خوره!
عمران هم بالا می زنی!
مهندسی شیمی و پلی مرم دوست داشتی زیر عمران و برق و ... می زنی!!!
حیف که هنری نیستی اگه بودی اون معماری رو هم می زدی!
---
به خودم لعنت می گویم که انقدر اختیار نداشتم که برای آینده ام خودم تصمیم بگیرم...
ولی اگر چیزی را بیاورم که دوست داشتمش به شدت خوشحال می شوم! هنوز امیدوارم ...