۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

من بعد دو سال!

روی بعضی از پست هایم دوباره نظر گذاشتم...
هوم..؟
ناجی
دوست دارم
دیگه کافیه
خداحافظ
چرا؟
تغییر
سیاحتی در دانشگاه شریف

۳ نظر:

آيدا گفت...

ميدوني !!
من اولين بار با يه سرچ كوچولو از گوگل به پست سياحتي در دانشگاه شريف رسيدم...
اون موقع نميدونستم كه تويي ! نميدونم يه سال و نيم پيش بود؟؟
خلاصه اون موقع من خيلي رو شريف تعصب داشتم وقتي نوشته ات رو خودم گفتم خدايا بچه هاي فرزانگان تهران به شريف ميگن "پيف پيف بو ميدي ؟؟؟"
ديگه تا چند ماه بعدش كه پيدات كردم ....و بقيه نوشته هات رو خوندم ....
و ديدم با اون چيزي كه من اولين بار تصورت كردم فرق ميكني !!!
براي برادرم هم خيلي خيلي سخت بود دل كندن از شريف بعد 6 سال توش وول خوردن !!!
وقتي اون تونست خوب منم بايد بتونم !!!
شايد يه بار ديگه هم گذرمون به اونجا رسيد !!!
ولي من فكر كنم تو عمران شريف قبول شي !‌

Leo گفت...

یا ! نمی دونی پربروز چه مقدار الکی دمر بودم ( 28 ام ) واسه خودم میل زدم که ببین نت هم هیچی واسه تو نداره !
دیروزم که هیشکی از بچه ها ( در خارج نت ) به رو خودشون نیاوردن ، احساس طرد ( ترد !! ) شدگی بهم دست داد !
اما الان برای بار Nام دیدم که همیشه اون دوست خفن رو داشتم ، ارادت ما به شما بیشتر !
اثبات نمودی باز که هم نت چیزی در خودش داره هم من طرد نشدم !
باورت نمی شه که در چه حد الان ممنونت هستم !
و اینکه در حد مرگ غم زده ! از اینکه روز تولدت یادم بود و کم برا تبریک گفتن ( که نا موفق بود ) تلاش کردم !

قسم می خورم...
نصفه شب هم که شده بیدارت کنم P: البته دلیل دیگه ای هم داشته که نمی خوام بهونه آوردن باشه ؛ اما مدتی بود که با همه تبریک ها و تسلیت ها مخالف شده بودم ! همین خیلی زشت شد.
من قرمز...
من رنگی رنگی...

و الان کلا همه حرفم ؛ عشق و بوس و یخ و گل و آتیش و قلب و ...

Leo گفت...

راستی الان با خوندن این همه از بلاگت یه نتیجه گرفتم که همه مرگی که ما رو گرفته بود جدا اقتضای سن بود ( دیکته اقتضا درسته ؟ ) بعنی تهش اینکه ما می تونیم برا بقیه زندگی مون بریم تجارب قدیمی هامونو ( 2-3 سال قدیمی ) بخونیم و بهره بجوییم.

راستی اگه جواب هر کدوم از کامنت ها رو دادی یه جوری بم بگو که کدومو جوابیدی ! باورت نمی شه چه حس بدی بود دیدن کامنت من و جوابت که همه برام نا آشنا بود !!!!1