۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

وقتی ایکس تصمیم به رفتن می گرفت 2

وای مرای سر به هوا می کند.او خیلی باهوش هست ،با استعداد است،تحلیل گر خوبی است اما … چرا وقتی به او گوش می کنم انقدر تاثیر می پذیرم؟هرچه می گوید را باور می کنم!

او بازیگر خوبیست.همواره این طور بوده حتی وقتی حسی را ندارد انقدر خوب فیلم بازی می کند که حتی می توانی حسش را بفهمی!بدون خجالت دروغ می گوید.همواره توجیهی دارد برای دروغ هایش و بی صداقتی هایش.در کل خیلی مهربان هست.نمی تواند کسی را آگاهانه آزار دهد.نمی تواند.اما خودش نمی داند  که ناخودآگاه چقدر ایکس را شکنجه می کند.من هم نمی دانستم.همواره او را دختری مطیع،حرف گوش کن ، مهربان و منطقی می دیدم.بی اعصابی های ایکس ، حال بدش برایم غیر قابل هضم بود.ایکس را خودخواه می دانستم.اما گذر زمان به من نشان داد که وای اگر مقصر اصلی نباشد اما بسیار تقصیر دارد.

قدرت وای در بحث نیست،در بحث به علت احساساتی شدن نمی تواند حرفش را درست بزند اما در صحبت های دوستانه به طرز فوق العاده ای تاثیرگذار می شود.

بر خلاف وای ایکس در بحث قدرتش را نشان می دهد ، بازی با کلمات،حضور ذهن عالی،قدرت فوق العاده در دیدن مشکلات و استعداد عجیب در انتقاد کردن.همه و همه او را موجودی تلخ می کند.

وای در بحث با ایکس اعتماد به نفسش را از دست می دهد.می توانم این را بفهمم.قدم به سمت عقب برمی دارد،نزدیکش، نمی شود،تماس چشمی ندارد.انگار از او می ترسد.

وای ترسو نیست.نیست؟وای از خیلی چیزها ترس و واهمه ای ندارد اما ترس و واهمه از چند چیز دارد که برایش گران تمام می شود.وای از بی هدفی می ترسد.وقتی حس کند هدفی ندارد ولو این که لذت از اعمالش ببرد می ترسد.وای از این که موفق نباشد می ترسد.از این که نتواند چیزی شود که می خواهد می ترسد.مهم تر از همه،از کسانی که دوستشان می دارد می ترسد.

هیچ نظری موجود نیست: