۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

با 22 سال سن جز اولین هایم هست

خب هنوز فکر می کنم که چرا این آدم انقدر به دل من نشسته. در واقع حاضرم اینجا مکتوب بنویسم که دنبال چیزی باش نیستم. نمی خوام تلاشی کنم و پذیرفتم که ما ته ته اش دوست می شیم و الان صرفا آشنا هستیم به قول خودش.با این تفاسیر،وقتی چیزی نمی خوام چرا انقدر حضورش برای من خوشاینده؟
در واقع شاید بشه هزاران جواب به این سوال داد اما چیزی که این دوستی رو برای من خاص کرد، حضوری بودنش بود. این دوستی برای من تمرینی بود که با کسی که دوستش دارم چت نکنم،سمس نزنم و همه چیز حضوری باشه. همه چیز زنده و طبیعی باشه. بله من کسی هستم که دوستت دارم هام رو از پشت سمس و چت گفتم و شاید اصلا همین اولین بار بودن همچین تجربه ای یعنی خیلی رو ابراز علاقه کردن و حرف زدن راجع بهش و دیدن عکس العمل ها و خلاصه زنده بودنش من رو شدیدا جذب کرده. من مدت هاست که زندگی مجازیم خیلی جدی تر از حقیقی ام شده و اون کسی هست که نهیب می زنه بهم که دنیای واقعی رو بچسبم...
پی نوشت: اگه یه روزی این پست رو بخونه پاک ناامید می شه میدونم! هنوز از انتقاداتش به من اینه که دنیای مجازی رو جدی می گیرم. احتمالا فکر می کنه این اگه تلاش جهت جدی نگرفتن نکنه چی می شه یا بهتر بگم:قبلا چی بوده؟

هیچ نظری موجود نیست: