۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

I WILL NEVER STOP



کودکی راه می رود ... می خواهد سریع تر قدم بر دارد زمین می خورد.همه به سمتش می دوند.همه منتظرند که گریه کند اما او بدون کمک بلند می شسود و به پنهای صورتش می خندد و ادامه می دهد...

من هنوز مثل گذشته می خوام بدوم می خوام برم بالا پیشرفت کنم اینا مستی من هستن! اینا سکر و شور من هستند و هر بار که می افتم... بلند می شم و به این فکر می کنم که فرصتی برای درنگ کردن و گریه کردن و ناامیدی نیست...

خدایا با این که می دونی اما بازم می نویسم:من تلاشم رو می کنم اگه تو بخوای تا آخر عمرم هم اون چیزی که می خوام رو ندی من ادامه می دم...

چون یک روزی مجبور میشی به من بدیشون!

هیچ نظری موجود نیست: