۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

and this was how i lost my virginity or some bastards prefer to fuck intellectual sluts

هیچ وقت آدم کینه ای نبودم قبل تر نوشته بودم که سعی می کنم با محبت کردن به کسی که از او نفرت دارم حس هایم را تعدیل کنم. اما انگار وقتی یک مرزی رد می شود هرچه کنم جز کینه نیست. عصبانیت بیش از حدی که فکر می کنم تک تک شریان های سرم را منفجر میکند... می گفت هنگام عصبانیت قلبش درد می گیرد و از سابقه خانوادگی شان در مسائل قلبی گفت، به قول هاوردmy family is the history of heart disease  و من فکر کردم اگر بخشی از من حساس باشد کجاست؟ و دیدم اول از همه سر درد می گیرم و به این فکر کردم که چطور پدربزرگم تا کنون 7 سکته مغزی کرده و اولین سکته اش در 26 سالگی بوده... دوست ندارم زندگی سختی داشته باشم ، همین طور این کینه بیشتر با کسانی که از آنها منزجر هستم پیوند می دهد. کاش می شد تنها با آرزو کردن بدترین ها همه چیز را تمام کرد. مثلا من خیلی از دیدن ن در منجلاب لذت می برم ولی می دانم که دقیقا هرچه قدر بیشتر در قضیه غرق شوم بیشتر درگیر می شوم و بیشتر شبیه کسانی می شوم که با تمام وجودم می خواهم بدترین ها برایشان اتفاق بیفتد ، همان عنتلکت ها و داف های عنتلکت. کسانی که چون عنتلکت هستند .... این هم یک لوپ دیگر است و می دانم نباید داخلش بشوم قرار است با گفتن این ها عصبانی شوم و سر درد بگیرم و یک قدم به سرنوشت پدربزرگم نزدیک تر بشوم. می دانم دنیا را نمی توانم کنترل کنم نمی توانم کسی را نجات دهم ، حتی خودم هم نمی توانم نگه دارم پس وقتی با وقاحت گفت 28 سالگیم مثل خودش می شود به این فکر کردم که شاید خودم هم همچین آشغالی بشوم. اطرافیان آدم تاثیر به سزایی در چیزی که آدم می شود می گذارند و خب اگر این طور حساب کنیم ، 70 درصد اطرافیان من اگر برچسب عنتلک را دارا نبودن قطعا در دسته های دیگری جا می گرفتند که متاسفانه نام برچسب ها بهتر از فحاشی راننده های تاکسی - تریلی به هم نخواهد بود.
یک تیکه سلین در سفر به انتهای شب می گه که 
You can be a virgin in horror the same as in sex. How, when I left the Place Clichy, could I have magined such horror? Who could have suspected, before getting really into the war, all the ingredients that go to make up the rotten heroic, good-for-nothing soul of man? And there I was, caught up in a mass flight into collective murder, into the fiery furnace . . . Something had come up from the depths, and this is what happened.
مساله این جاست که ویرجینیتی من هم این طوری از دست رفت وقتی خودم رو یک آن وسط مشتی bastard و  slut دیدم.

هیچ نظری موجود نیست: