۱۳۹۳ تیر ۳۱, سه‌شنبه

پرخاشگری و نیازمندی

آدم وقتی پیر می شود بداخلاق می شود. یعنی مادربزرگ این طوری است که بداخلاق و کم طاقت شده. ضعیف است و نیاز به کمک دیگران دارد ولی این اخلاقش باعث می شود که حتی کسی که می خواهد محبت و کاری کند فرار کند. به نظر باید یکی از این دو را افراد داشته باشند. اخلاق خوب یا شخصیتی قوی. احتمالا او بخش قوی بودن را داشته که تا اینجا آمده ولی متاسفانه قدرت چیزی نیست که بشود رویش حساب کرد و در انتها روابط اجتماعی کارکرد مثبت تری را ایفا می کنند.
پرسید چرا وقتی که نیاز به کمک دارد برخورد پرخاش جویانه از خودش نشان می دهد؟ فکر کردم بیشتر اطرافیان دختر من ، حتی مادر من رفتاری مشابه را دارند در موقعیت هایی که قدرتی ندارند و به معنای واقعی کلمه دسپرت هستند پرخاشجو می شوند. انگار آن واقع بینی از بین می رود که اگر شخصی که سرش داد می زنی را بپرانی دیگر کسی نیست و موقعیت بدتری خواهی داشت...
من هم جز دسته پرخاشگر ها هستم و توهمی که از قدرتم دارم باعث می شود حتی زمانی که به معنی واقعی در شرایط بدی هستم لجبازی و پرخاشگری کنم و هیچ ایده ای از سطح خسارتی که حداقل به آینده ام می زنم نداشته باشم. ولی هنوز این برای من سوال است که چرا در بدترین موقعیت ها ، در زمان نیازمندی باید پرخاش کنیم؟ قابل درک است که عصبی و ناراحت هستیم از این شرایط اما این که در لحظاتی که پرخاش صورت می گیرد نفعمان را نمی بینیم جالب است. در واقع کاری که می کنیم خالی کردن هیجانات و در عین حال ادامه دادن به توهم قدرت مند بودن است ولی وقتی دوربین بالاتر برود فقط تا آنجا که دو نفر که یکی پرخاش می کند را نشان بدهد نمی دانم باید بخندم یا حرص بخورم.
شاید یک تکنیک خوب برای من در این لحظات همین عوض کردن جای دوربین است و نگاه از بیرون.

هیچ نظری موجود نیست: