۱۳۹۳ مرداد ۳۰, پنجشنبه

نوشتن یا روان درمانی

فکر می کنم نوشتن برای من بسیار موثر تر از هر جلسه تراپی و دکتری خواهد بود. البته سخت است وقتی که حال بحرانی است نوشت. قبل تر ها دوست داشتم وبلاگم حرفه ای باشد و انقدر شخصی نباشد ولی حالا به نظرم می آید که همین روند هم خوب است مادامی که کمکم کند سر پا بایستم ،و به جلو حرکت کنم. همین نوشتن و اجبار کردن به خودم که افکار و احساساتم را بنویسم در واقع برای مخاطبی بنویسم ، برای هر رهگذری ، باعث می شود که مرتب تر بشود این کلاف در هم احساسات و افکارم. چرا که وقتی بخواهم خودم را برای کسی توضیح دهم احتمالا خیلی از پرش هایی که در ذهنم می کنم ، برای توضیح خودم ، حسم و عملم به خودم را نمی کنم و خیلی چیزها که به طور شخصی برایم بدیهی هستند اینجا بدیهی نیست و فرصتی دارم که راجع به بدیهیات و ارزش هایم دوباره فکر کنم ، دنیا را از زاویه دیگری نزدیک تر به سوم شخص نگاه کنم، بروم بالاتر از خودم و در حین نوشتن احساساتم را تعدیل کنم. البته می دانم که نوشتن هم می تواند آنها را تشدید کند اما چون در نوشتن منطق و تجزیه تحلیل است ، احساسات تحلیل می شوند ، صرفا بیان نمی شوند و این خودش یک نکته بسیار مثبت است. پس این بار تصمیم گرفتم که وقتی چیزی آزارم داد و فکرم را درگیر کرد بنویسم بیش از آن که فکر کنم نه نوشته یا متن خوب و درخوری نمی شود. چرا که نوشتن وسیله بقای من بوده ، نوشتن بقای مرا تضمین می کند.

هیچ نظری موجود نیست: